آب معدنی

9/30/2005

كلاس زبان

ديروز منو ياسي تصميم گرفتيم بريم يه خونه اي كه خصوصي مكالمه تدريس مي كردن
والا از شما چه پنهون خيلي خفن محل بود من موقعي كه داشتم از پله ها ي راهروي خونه مي رفتم بالا شربت مرگ رو يه جا نوش جان كردم فكر نمي كردم برگشتي داشته باشيم به هر حال رفتيم و زنده هم برگشتيم
هنوز براي رفتن دو دلم
هنوز هم كماكان دلتنگ قاطي ديوانه عصبي و ...... هستم

9/28/2005

روزمرگي

امروز بالاخره كتاب اميلي تموم شدش و پايان داستان هموني بود كه انتظار داشتم اميلي بي استار با تدي كنت ازدواج كرد البته منو دق دادن تا ازدواج كردن
دانشگاه هم كماكان تق و لق فكرش رو بكن شديم سال اخري و امسال ديگه تموم مي شه درسم
گفتم كه خل شدم واقعا خل شدم از اول صبح و در واقع چند روز قبل از اول صبح دلم مي خواد گريه كنم توي قسمت هايي از خوندن كتاب هم گريه كردم ولي اوني نبود كه منو اروم كنه بالاخره ظهر يه قشقرق راه انداختم و يه عالم جيغ زدمو بعدشگ گريه كردم و الان يه خورده خوبم البته مقصر اصلي داداشم بود
اگه قبل از ساختن وبلاگم اين كتاب رو خونده بودم اسم وبلاگ رو حتما مي زاشتم بوته زار كاسني
شما مي دونيد ستاره نسر واقع كجاي اسمونه؟

9/26/2005

عنوان ندارد

اين دفعه فقط مي خواهم بنويسم نمي دانم چه از اب در مي ايد شايد هم چرند شد فعلا نه من مي دانم نه شما
به جلد دوم كتاب اميلي رسيدم دوست داشتم حس نويسندگي و شعر وشاعري اميلي هنر نقاشي تدي پشت كار پري و يك خورده از بد وبيراه هاي ايلزه را يك جا در خود داشتم
يك جايي از كتاب اميلي مي گويد وقتي با ايلزه دعوايشان مي شود هيچ وقت او دوباره يك فحش را نمي دهد و به نظره چقدر دايره فحش ايلزه گسترده است
يه چند روزي است كه فكر مي كنم خل شده ام يا شايد هم افسردگي گرفتم فعلا نمي دانم به كدامش نزديكترم اما مي دان يه چيزيم هست
امروز سالاد فصل را ديدم
از فيلم هاي ايراني بدم مياد كه تنها قسمت رمانتيك فيلم انجايي است كه برو بر به هم نگاه مي كنند ويكي مي گويد كه دوستت دارم
كاش مي توانستند ان همه حس رمانتيك و عاشقانه را بهتر نه نمايش بگذارند
حالا مگر چه مي شود كه هم اغوشي داشته باشند يا همديگر را ببوسند
امروز قرار بود برادر زاده مادرم يا همان دختر دايي من به خانمان بيايد از ان دختر وراج هاست خدا خدا مي كردم كه وقتي به خانمان رسيد حناق بگيرد ولي نگرفته بود اينقدر حرف زد حرف زد حرف زد كه حد ندارد اگر تمام حرفهاي من و مامان را روي هم مي زاشتي يك سوم ان هم نمي شد
از يكي از فحش هاي ايلزه كه مي گويد مارمولك شپشو خيلي خوشم مي ايد هيچ وقت فكر نمي كردم مارمولك هم شپش بگذارد

9/25/2005

تولد و كتاب

مامان نيلوي عزيز تبريك مي گم اضافه شدن فربد كوچولو رو به جمع صميمي خانوادتون

يه چند وقته دارم كتاب اميلي دختر دره هاي سبز رو مي خونم البته فيلمشو قبلا تي وي نشون داده
واقعا موجوي عجيبي اين اميلي
من كه فعلا دلداه تدي شدم

يه خرس كوچولوي خيلي نرم با يه پاپيون صورتي درو گردنش خريدم خوشحالم كه با همه اخم ها و اون نگاه هاي رعب انگيز مامانم اخر خريدمش
اسمشم گذاشتم تدي

9/23/2005

تجربه

يه چيزي رو فهميدم
هرچقدر شرايط سخت باشه بالاخره مي گذره
و فردا خورشيد دوباره طلوع مي كنه
پس دنيا رو اينقدر سخت نگير رفيق

ارتودنسي2

بالاخره ارزوي نه چندان ديرينه من تحقق پيدا كرد والان براكت ها استوارانه بر روي دندونام حضور دارن
البته يه خورده هم درد داره

9/18/2005

ساید بای ساید

اینی که می خوام تعریف کنم نه برای کلاس نه افه نه هیچ چیز دیگه فقط واسه دل خودمه که می گم
هر وقت تی وی تبلیغ یخچال ساید بای ساید رو می کرد من مثل ننه مرده ها بهش نگاه می کردم بعدشم میرفتم به مامانم می گفتم مامان می شه ما یکی از اینا بخریم مامانمم می گفتن فعلا احتیاجی نیست این جواب عملا اونقدر دندون شکن بود که من یه دردی رو بین دندونای اسیا جنوب غربی وشرقی گرفته تا اون دندون عقل در نیامدم احساس می کردم
تا اینکه دری به تخته خوردو مامان محترمه نظرشون برگشت و ما یه دونه یخچال ساید بای ساید ال جی خریدم
بگین مبارکه
دیگه اینکه گفتم اسیا جنوب شرقی یاد خواب دیشب افتادم اخر خواب بود طرف مال اسیا جنوب شرقی بود یه اخلاقو رفتار ومنش خاص خودشو داشت می گم خدا جون می شه ریپیت اه گینش کنی

این یاسمن هم کلی ابرو داری کرده اومده نمره ما رو صاف تو کامنت پست پایین گفته
اینی که می گم مال یاسی اگه به خونید هم سر در نمی یارین
یاسی جان دیدی این چند روزه چقدر فرج فرج می کنن اگه بدونی هر بار چقدر روده بر می شم از خنده

9/17/2005

تابستانی که گذشت

تقریبا همه تابستون رو خونه بابام بودیم اینجا یه حسنی داره خونه خودمونم یه حسن دیگه
اینجا رو دوست دارم ولی اونجا هم خوبی های خودشو داره
دیگه چند روز اخر که اینجاییم و چند روز دیگه بر می گردیم خونه خودمون
مامانم که این چند روز که تقریبا هر وقت یاد تنهایی هفته بعد می افته گریه می کنه
احتمالن باز هم اخر هفته ها بابام رو ببینیم

...

همون سمتی که دندونام رو کشیدم ورم کرده هنوز زیاد معلوم نیست ولی من کاملا حسش می کنم
اخه بشر نونت نبود ابت نبود دیگه ارتودنسیت چی بود
این کار رو با تمام علاقم کردم خودمم پیشنهاد دادم تازه این بار دومم که اردتودنسی می کنم ولی نمی دونم این تورم که می ره سر جاش

حالم خوب نیست خستم وبی حوصله

9/16/2005

...

اینو یه نگاه بندازین
هر بلایی دلتون می خواد سرش بیارین
اینم بلای منه
منبع از وبلاگ من در غربت

9/15/2005

دندونای نازم

امروز رفتیم دنتیست پزشکی برای کشیدن دندون
والا دروغ چرا درد نداشت اصلا فقط امپول زدنش خالی از درد نبود
دو دندان مبارکم رو کشیدم دندونای گلم اصلا خراب هم نبودن ولی خب به هر حال نیاز بود کشیده بشه برای ارتودنسی
الانم یه سری کش ابی تو دهنم بین دندونام تا فاصله ایجاد کنه برای حلقه هایی که می خوان چند روز دیگه جای اونا بزارنش
دیگه حسابی دهنی اشو لاش وخونی و .... و دارم
امروز ناهار سوپ داشتیم یه ساعت و نیم طول کشید تا تموم شد مثل مرغ بعد از هر قاشق گردنم رو می اوردم بالا تا خودش بره پایین

9/14/2005

ارتودنسی

امروز منو داداشیم رفتیم دندانپزشکی برای ارتودنسی
دکترمون خیلی خوب و مهربونن و خیلی بامزه ان یه تکه کلام جالب هم داشتن یه خورده که توضیح می دادن می گفتن خوب
دیگه اینکه عکس برداری رو انجام دادیم فردا می ریم قالب گیری من باید دو تا از دندونامو بکشم داداشیم شیشتا البته حسابی هم بهش بر خورده بود می گفت منو می خوایین بکنید پیر زن
منم بهش گفتم ننه حالا یه دندون نکش نگه دار باحاش چادرتو نگه داری
دیگه حسابی کفری شده بود
تو راه برگشت به خونه یه مامان و یه پسر کوچولو دیدم که مامانم شناختنشون و شروع کردن به احوال پرسی و این حرفا وسط صحبتاشون بود که داداشم در گوشم گفت بابای این پسره فوت کرده
من یه دفعه انگاری بهم شوک وارد شده باشه همین طور موندم
دلم خیلی برای خانم سوخت که توی این دنیا یه جورایی خیلی تنها شده بدون یه همراه و یه پشتیبان باید راه زندگیشو طی کنه
و پسرکش که توی این سن کم از نعمت پدر محرومه


راستی یه چیز دیگه
این رفیق قدیمی ما که قرار بود بابابرقی بشه از این سمت استعفا دادن و نامبرده در رشته متالوژی صنعتی طی طریق خواهند کرد

9/12/2005

مفتکی = رایگان


آی اینترنت مفتی حال می ده یه چیزی می گم یه چیزی می شنوید در حال حاضر هم من مفتگی ان لاینم البته نه اینقدر هم مفتی قضیه اینجوریه که به ازای هر 5 ساعت کارت سوخته بهت کارت جدید می دن ماهم که ماشالله کارت زیاد داشتیم امروز رفتم و چند سری کارت مفتکی گرفتم
الان هم واسه خودم چیپس پارتی برگزار کردم و دیگه جای همگی خالی


امروز تولد یه دوست قدیمی
دوست جون تولدت مبارک

9/11/2005

میلان

بالاخره سری ا هم شروع شد و بالاخره تر از اون من بازی میلان رو دیدم
مثل همیشه روسونری ها درخشیدن
نفس جان هم که در بازی حضور داشتن
از اول تابستون تا حالا دلم لک زده بود فقط صبح بزارن من تا ساعت 8 به خوابم خونه ما از صد تا پادگان بدتر ساعت 7 صبح مامانم بیدار باش اعلام می کنه این چند روزه این ارزوی تابستانه من تحقق پیدا کرده تازه یه خورده هم بیشتر تا ساعت 9 می خوابم
چند وقت دیگه هم که اول مهر یه جورایی همه جا بوی پاییز می ده بوی اول مهر
از خرید کردنای این موقع ها خوشم میاد ولی از خود مدرسه نه مخصوص با فکر کردن به پیش دانشگاهی حالم از هر چی مدرسس بهم می خوره
راستی شما دفتر و خودکار و مداد خریدین ؟؟؟؟؟

9/08/2005

تولد

سلام
با یه خورده تاخیر اومدم بگم که چهاردهم شهریور تولد وبلاگم بود
واسش دست بزنید یه ساله شده
از هم ولایتیم باید تشکر کنم اینجا رو ساختن و بهش هم سر و سامون دادن
از هاله عزیز که به قول خودش یه دستی به سر روی اینجا کشیدن
از همه دوستای گلی که این مدت بهم سر زدن ممنونم
باز هم تشریف بیارین
به صرف شیرینی و خوندن خوضعبلات من