آب معدنی

9/28/2005

روزمرگي

امروز بالاخره كتاب اميلي تموم شدش و پايان داستان هموني بود كه انتظار داشتم اميلي بي استار با تدي كنت ازدواج كرد البته منو دق دادن تا ازدواج كردن
دانشگاه هم كماكان تق و لق فكرش رو بكن شديم سال اخري و امسال ديگه تموم مي شه درسم
گفتم كه خل شدم واقعا خل شدم از اول صبح و در واقع چند روز قبل از اول صبح دلم مي خواد گريه كنم توي قسمت هايي از خوندن كتاب هم گريه كردم ولي اوني نبود كه منو اروم كنه بالاخره ظهر يه قشقرق راه انداختم و يه عالم جيغ زدمو بعدشگ گريه كردم و الان يه خورده خوبم البته مقصر اصلي داداشم بود
اگه قبل از ساختن وبلاگم اين كتاب رو خونده بودم اسم وبلاگ رو حتما مي زاشتم بوته زار كاسني
شما مي دونيد ستاره نسر واقع كجاي اسمونه؟