دعا
سلام
بالاخره امتحان های ترم هفتم هم به پایان رسید الان تو کار ترم اخریم
ترم اخر بودن هم حال خودشو داره هااا هیچ وقت از اون موقعی که به جمع دانشجویان پیوستم فکر شو نمی کردم به اینجا برسم در نهایت اینکه الان احساسات ترم اخری دارم شدید
محرم هم رسید
یه دوستی دارم از نوع رفیق گرمابه و گلستان از اون مدلا که از همه روزهای زندگیت خبر داره از اون مدلا که هر وقت واست اتفاقی می افته روی کمکش می تونی حساب کنی از اون مدلا که اگه یه روز نمی دیدیش روز خوبی نبودش اون روز از اون مدلا که همیشه به یادشی این دوست خوبم که لنگه نداره تو دنیا واسش یه اتفاقی افتاده که خودمم نمی دونم چیه تنها چیزی که می دونم اینه که یه عمل داشته از تون می خوام توی این روزا دوست منو دعا کنید
دوست عزیزم نمی دونم هنوزم گذرت اینجا می افته یا نه ولی واست دعا می کنم که زود زود خوب بشی و می خوام بدونی که خیلی نگرانتم
این پست قبلی ما هم که پر از کامنت از افراد ناشناسه لطفا یه نشونی چیزی واسم بذارین
هر وقت امتحانای اخر ترمم تموم می شه من شب ساکمو می بندم صبح در خونه مادر بزرگمم البته این ترم با یه خورده تاخیر خودمو ظهر رسوندم دم خونشون خونه مامان بزرگم از این درندشتاست که یه حیاط بزرگ داره عینهو جنگل یه جورایی توش گم می شی من این مامان بزرگم اندازه همه دنیا دوست دارم تو خونشون اصلا بهت بد نمی گذره مخصوصا اینکه مامان بزرگم تنهاست بعدشم خیلی هوامو داره من یه توک پا اومدم خونه ساکورا اینا هزارو یه دفعه زنگ زد که دختر کجایی پاشو بیا خونه نگرانت شدم و این جور حرفا به هر حال اینا رو گفتم که دلتون هزارتا بسوزه که همچین مامان بزرگی ندارین
روم به دیوار گلاب به روتون اگه بشه قرار تو اوقات فراغتم درس به خونم بلکم بزنیم تو گوش فوق
خب فعلا
<< Home