مايه داري
ديروز بايد براي انجام كاري تا مركز شهر مي رفتم
ياسيمن جونم بامن همراه شد ولي اون يكي مون گفت من مي خوام برم خونه هندونه به خورم نمي يام منو ياسمن واقعا همين طوري مونده بوديم به قول ياسي ما رو به هندونه فروخت
راه افتاديم به سمت محل مورد نظر بعد من يه دفعه ياد محتويات كيفم افتادم و اينكه چقدر پول همرام
چشمتون روز بد نبينه فقط هزار تومن داشتم اما ياسمن از من وضعش بهتر بود هزارو پونصد تومن داشت ديگه با اخر مايه داري راه افتاديم به سمت محل مورد نظر و قصد ما از رفتن دادن پول بود نكه خيلي هم پول داشتيم
تا اينكه رسيديم دم مغازه مورد نظر فكر كنم با ياسي يه هفت هشت باري از جلوي درش رد شديم
تا اينكه دلو به دريا زديم رفتيم تو حسابامونو اقاي مغازه دار بهمون گفت و اينكه امروز اصلا احتياج نيست كه ما بهش پول بديم
ديگه منو ياسي تريپ مايه داري با دو هزار پونصد تومن راه افتاديم تو خيابون
فقط ياسي تذكر داد هر چي خريدي مهم نيست يه پونصد تومن نگه دار خودمونو تا خونه برسونيم
<< Home