اينده نگري
مامانم دو تا هندونه رو شتري بريد داد دستمون گفت بريد تو حياط بخوريد
منو دادشمم مشغول شديم همين طور كه نشسته بوديم روي سنگ كنار باغچه
من: اين تخمه هاشو نريز وسط حياط بريز تو باغچه بلكم يه چيزي دربياد
دادشم: عمرا چيزي دربياد ساده اي ها
من : حالا از من گفتن بود
حالا امروز رفته باغچه رو اب بده ديده چند تا هندونه در اومده
مي گه برم هندونه بخرم دونه هاشو بريزيم تو باغچه موافقي
<< Home