عصر ديروز
رفتيم نشستيم روي صندلي اي كه مه بهش مي گيم جا دنجه بين صندلي هاي دانشگاه جاي خوبيه
براي خودمون نشسته بوديم و داشتيم از روزمرگي هامون تعريف مي كرديم و هر از گاهي هم يه اشنا مي ديدم تا اينكه سر و كله غفلت و دوستش پيدا شد و صاف اومدن نشستن صندلي بقلي ما
اين در حالي بود كه يه دفعه همه صندلي هاي اين طرف و اونطرفمون هم اشغال شد اول زياد برامون مهم نبود ولي يه خورده كه دقيق شديم ديدم از هرچهار طرف محاصره شديم
تصميم بر اين شد كه مثل سه تا دختر خانم مودب بشينيم و نخنديم ولي مگه شد
من پيشنهاد دادم از يه دقيقه سكوت شروع كنيم و بهترين بهانه براي سكوت هم فوت پاپ ژان پل دوم
گفتن اين كلمه همانا و بدتر شدن خنده ما همانا
بعدش يه دفعه از دهن من در رفت گفتم هر كي حرف بزنه خره 1-2-3
با گفتن اين كلمه در حد انفجار قرار گر فتيم ولي به زور خودمون رو كنترل مي كرديم حداقل حرف نمي زديم
براي اينكه انگ خري بهمون نچسبه دست به دامن خودكار و كاغذ شديم و حرفامونو توي اون مي نوشتيم
در اخر هم براي اين بازي يه اسم تعيين كرديم
و ان اسم همانا
خر بازي بود
<< Home