آب معدنی

11/12/2005

اصفهان

فردا قرار برم اصفهان با يه جمع دوستانه تغريبا 35 نفري شديم
اين دومين باره كه با يه جمع از هم سنو سالاي خودم مي رم اصفهان
اوليش مربوط مي شه به اون زماني كه دبيرستان مي رفتم
ياد اون دختره افتادم كه تا اخر سفر كنار هم بوديم دلم براش تنگ شده و الان خيلي وقت ازش بي خبرم يادم اون موقعه ها دوست داشت مهندسي ژنتيك به خونه

گفته بودم از فاصله ها بدم مياد و الان يه فاصله به چه بزرگي بين من و همون اشناي قديميه
بعضي اوقات واسه بعضي دوستي ها هيچ پاياني تصور نمي كنم يعني فكر مي كنم هميشگين و ادامه دارن
و لي حالا مثل اينكه رسيديم ته خط رسيديم به يه نقطه
مااااااااااا مااااااااااااان اين دستمال كاغذي ها كجان من اشكامو پاك كنم