آب معدنی

3/12/2005

يه خورده از كوچولو هاي فاميل

ما : پسر تو چرا اينقدر سياهي
پسرك بهش برخورده ولي به روي خودش نمي ياره بعد با اعتماد به نفس كامل مي گه هيچم سياه نيستم تازه با پرايدمون ستم(پرايدشون مشكي)
* * * * * * * *
همه نشستن دور هم دارن گل مي گن گل مي شنون تا اينكه يه دفعه متوجه يه موش تو خونه مادربزرگ مي شن بچه ها و دخترا و مامانا دست به دامن اوپن اشپزخونه مي شن بابا ها هم مي رن دنبال موشه گشتن بي فايدست موشه از اينا خيلي زرنگ تر تو همون هاگير واگير يه دفعه پسرك مي گه من خودم جري رو ديدم (بنده خدا فكر كرده همه موشاي عالم جريند

* * * * * * *
پسرك رفته بالاي پشت بوم كلي ورجه ورجه مي كرده خواهرش مي گه نكن بچه مي افتي پايين مادر بزرگ هم همراشون بوده
مي گن: كاري به كارش نداشته باش پسر بچه حكم بزغاله رو داره شيطونه
پسرك كلي بهش بر مي خوره مي ره خونه به مامانش مي گه مادر بزرگ به من گفت بز اونوقت قهر مي كنه مي ره رو تختش دراز مي كشه موقع ناهار مي شه
مامان پسرك:پسر بيا ناهار بخور
پسرك:بز ها كه نا هار نمي خورن

* * * * * *
پسرك اومده سر كوچولوشو مي چسبونه به سر من
پسرك: مي دوني ما الان شبه كي هستيم
من : نه
پسرك : لادن و لادن(به لاله و لادن مي گه لادن و لادن