آب معدنی

10/31/2004

اين مدت

يا رب نظري بر من سر گردان كن لطفي به من دلشده حيران كن
با من مكن انچه من سزاي انم انچ از كرم و لطف تو زيبد ان كن


سلام
ماه رمضان هم كه به نيمه رسيد اميدوارم طاعات و عبادات همه قبول باشه
هيچ وقت فكر نمي كردم اگه وبلاگ داشته باشم اين همه مدت نيام اپديتش كنم كامپيوترم خراب بود ويروس گرفته بود الان هم داره دوران نقاحتشو مي گذرون
از وقتي پاييز اومده همش دپرسم نمي دونم شايد به خاطر هواي ابري پاييز كه يه خورده دلگير
الاف شدن به خاطر نيمدن استادا تو دانشگاه بد درديه چند روز پيش استادمون با دو ساعت تاخير اومد و فقط كلاس رو يه ربع تشكيل داد اخر ترم هم من بايد برم سر كلاس فوق العاده كه به تونه درسشو تموم كنه
چند روز پيش نمي خواستم برم سر يه كلاسي استادش ميخواست درس به پرسه دوستم رفت سر كلاس من رفتم كتابخونه بعدش ديدم دوستم با عجله اومد اينقدر هم هن هن مي كرد كه نمي فهميدم چي مي گه اخرش كاشف به عمل اومد استاد نمي ياد
ميلان هم كه اين چند هفته حسابي افتاده رو غلتك مي برن

10/08/2004

یه نوع کرم

این چه کرمیه که همه می رن بینیشونو عمل می کنند
البته یه زمانی این کرم به طور ناخواسته در من وجود داشت یادمه یه بار منون مامانم رفتیم پیش یه فوق تخصص زیبایی و این جور حرفا دکتره یه نگاه به قد وبالای این بینی من کرد بعدش گفت بینی شما که مشکل نداره کوچیک اخه من چی اینو عمل کنم منم که حرفی برای گفتن نداشتم
بعدشم دکتر شروع کرد سخنرانی کردن که همونی که خدا بهتون داده خوبه و این جور حرفا
دیروز یکی از دوستامو دیدم بینیشو عمل کرده البته بینی قبلیش خیلی ضایع بود این کی بهتره ولی این دختره موقع راه رفتن شلنگ تخته می ندازه یه موقع هایی می شه داری باهاش قدم می زنی یه دفعه می بینی نیست بر می گردی عقب می بینی ولو شده خورده زمین یا تو کلاس یه بار اینقدر با صندلیش عقب جلو کردتا اینکه با مخ اومد رو زمین حالا من دلم می سوزه بخوره زمین دماغش مثل گوجه پخش شه رو صورتش

10/04/2004

میلان

دیشب میلان بازی داشته تلوزیون که پخش نکرد منم هنوز نتیجه رو نمی دونم کسی می دونه به من بگه

رد شدن از خیابان

رد شدن از خیابون برای من مکافاتیه هر وقت می خوام رد شدم خودمو اویزون یکی می کنم می رم اونور خیابون
یادمه یه بار با دوستم می خواستیم از خیابون رد شدیم مثلا اون از من شجاع تر بود ولی خیابون اونقدر شلوغ بود که ما سر جامون میخ کوب شده بودیم تا اینکه من دیدم یه پسر بچه هفت هشت ساله می خواد بره اونور معلوم بود خیلی هم در این زمینه تجربه داره من و دوستمم دیدیم چاره ای نداریم رفتیم دست پسره رو گرفتیم از خیابون رد شدیم
یه بار دیگه هم دیدم دوباره من عرضه رد شدن ندارم یه پیر زن داره رد می شه منم رفتم چادرشو گرفتم از خیابون رد شدم
فعلا هم مراسم داریم با رد شدن از خیابون